Friday, August 5, 2011

افشاگری از بهزیستی خراسان رضوی



بشناسید گرگی در لباس میش را
با تلاش خبرنگاران سبز در کشورمان چهره ای دیگر از مدیرهای رده میانی رژیم آشکار شد. چندی است که مهره های سرسپرده وابسته به نفت و حوزه خود را برای انتخابات مجلس که در آینده ای نزدیک برگزار خواهد شد آماده می کنند. در این میان برخی از این مهره ها که اکنون در وزارت خانه ها و اداره های دولتی مناصبی دارند از مقام و بودجه ای که در اختیار دارند برای تبلیغ در حوزه انتخاباتی خود سود می برند که در این میان پیشگامان سبز ایران یکی از این چهره های ریاکار و فرصت طلب را برگزیدند. این چهره را به خاطر بسپارید و ببینید که در چه انتخاباتی شرکت می کنید که مانند این چهره بسیارند تا کشتی در حال غرق شدن رژیم را نجات دهند. خانم دکتر شکیب که مدیر عامل بهزیستی استان خراسان رضوی است برای به دست آوردن کرسی پارلمان خیز برداشته است.


بخشی از کارکرد خانم شکیب در سازمان بهزیستی:

خانم شکیب پس از ورود به این سازمان برای برادر شوهر خود پستی در نظر گرفت. ناگفته نماند که برادر شوهر ایشان بدون هیچ گزینش یا پشت سر نهادن مراحل استخدام این پست را با همراهی خانم شکیب به دست آورد و پس از آنکه وارد سازمان شد چندی دیگر از نزدیکان خود مانند برادر خانمش را باز هم بدون هیچ گزینشی وارد سازمان کرد و او هم هزار فامیل خود را بر سر دیگر پستها نهاد. گویی این زنجیری است که حلقه های آن را پایانی نیست.
خبرهای رسیده حاکی است که تمام کسانی که در سازمان بهزیستی توانایی اعتراض به این روند را داشته اند به نوعی توسطخانم شکیب با امتیازهای گوناگون ساکت شده اند و آنها نیز نزدیکان خود را به کارهایی در سازمان گمارده اند. کسانی مانند آقای رجب زاده و خانم تریسان که  دو دختر خود را به پیروی از خانم شکیب به پستهایی در سازمان بهزیستی خراسان رضوی گمارد.
اکنون که روز به روز تنور انتخابات مجلس گرم می شود خانم شکیب بیش از بیش از کیسه ملت برای خریدن آرای ملت خرج می کند. خرید پتو و هدیه دادن به کارمندان بهزیستی یکی ز حاتم بخشیهای ایشان است که از کیسه ملت ایران خرج می شود.
جالب است بشنوید از ترفندی که ایشان برای فریفتن عوام استفاده می کند. بر اساس پیگیریهای خبرنگاران سبز هر دوشنبه 
خانم شکیب وقتی را برای ملاقات با همه کارمندان در دفترش اختصاص داده است. خبرنگار ما خواهن ملاقات حضوری با ایشان در روز دوشنبه شد اما پس از یک مه که خبری از دفتر ایشان نشنید خود حضورا به آنجا رفت و جویای دلیل شد. منشی دفتر که مسئول تنظیم ملاقاتها بود عنوان کرد که ما با شما تماس گرفتیم ولی شما پاسخ تلفن را ندادید.!!!!!!!!
این است کادر و دفتر خانم شکیب که برای گرقتن کرسی پارلمان خیز برداشته است. در شگفتم که ایشان پس از رسیدن به کرسی پارلمان چگونه می خواهند نمایندگی شهری دو میلیونی را که یکی از قطبهای گردشگری است را بپذیرند. از اضافه حقوقهای عقب افتاده و دیگر افتضاحات مالی در سازمان تحت امر ایشان که هیچ نگوییم بهتر است. تو خود خوان ایت حدیث مجمل را.
باری به هر رو نگرانی و دلسوزی برای آینده میهن و ملتم ایران مرا بر آن داشت که این خبر را به آگاهی همگان برسانم و آوردن نام خانم شکیب نه از بهر آنکه ایشان مهره ای مهم باشد بلکه نمونه ای از خروار را آوردم تا خود در مورد کل انتخابات این رژیم به قضاوت بنشینید که فساد و پارتی بازی برای آشنایان تنها در مورد ایشان نیست.
با سپاس
فرزند ملت ایران . کاوه آهنگر

Saturday, June 4, 2011

آسوده بخواب هاله

آسوده بخواب هاله ام
کورش هم خواب است

آسوده بخواب هاله ام 
دزدان بیدارند
قاتلان چهار چشم و گوشند
آسوده بخواب
ماهم خوابیم




 

Tuesday, May 24, 2011

آقای خاتمی و دکتر شاهپور بختیار




                                      آیا خاتمی همان دکتر بختیار است؟

روزی که شاه با تشکیل شورای سلطنت از کشور بیرون رفت و دکتر بختیار را به نخست وزیری گماشت گروههای مطرح سیاسی هم صدا بختیار را خائن نامیدند. هم گام با آیت الله خمینی مرگ بر شاه را سر دادند و از روی حس کینه و انتقام حرکت اصلاحی بختیار را نادیده گرفتند و خواهان واژگونی سلطنت در ایران شدند.
آیا آن روزها  دوراندیشی در ایران وجود نداشت که فریاد سر دهد : ای ملت ایران انقلاب نه بلکه اصلاحات.
آیا در بین مردان سیاسی کهنه کار مانند مسعود بازرگان یا دیگر احزاب سیاسی هیچ خیراندیشی نبود که بداند انقلاب زهری کشنده برای یک ملت و کشور است؟ آیا در بین ایرانیها به راستی کسی نبود که صدای پشیمانی محمدرضا پهلوی را بشنود که گفت من صدای انقلاب شما ملت ایران را شنیدم؟!

اکنون که سی و دو سال از آن روزها می گذرد می فهمیم که به راستی هدف دکتر بختیار نگهداری تاج و تخت نبود بلکه نگهداری از مام میهن بود که در حال فرو رفتن در کام انقلاب بود. تاریخ برهمگان روشن است که تمام انقلابها به دیکتاتوری رسیده اند و بس.
 بختیار پس از اینکه آقای خمینی وارد کشور شد در مصاحبه ای تلویزیونی گفت: با این همه آزادی که پس از نخست وزیری من در کشور ایجاد شده آقای خمینی حتی به بیش از آنچه که می خواستند رسیده اند. ایشان چه چیزی بیش از این می خواهند؟! اگر نیت ایشان این است که به نخست وزیری یا چیزی شبیه به این فکر کنند باید بگویم که من در جای خودم محکم هستم...

مگر هدف ملت ایران ار به پا خواستن این نبود که آزادی بیان و اندیشه بیاورند و دیکتاتوری محمدرضا را کنترل کنند که انجام شد. اما آنچه که امروز از ورق پاره های تاریخ به دست می آوریم این است که آقای خمینی از هیجان ملت در راه دیگری استفاده کردند و حرکتی که می رفت تا به اصلاح کشور و دولت بیانجامد ایشان مبدل به  انقلاب و واژگونی نظام سلطنت کردند.
روزی که بختیار ایران را ترک کرد به مردم پیام داد : گمان نکنید که دیکتاتوری نعلین بهتر از دیکتاتوری چکمه است.

امروز اما پس از گذشت سی و دو سال فرزندان میهن و نسل دوم و سوم انقلاب که حتی بختیار را هم ندیدند با تبر اندیشه به ریشه های تاریخ می کوبند و جستجو می کنند کسانی را که ملت ایران به این خاک سیاه نشانده اند. چه کسی دست آورد سال 57 را دزدید؟ چه کسی انقلاب و کشتار را برای ما آورد؟ بنا بر جمهوری بود نه ولایت فقیه؟ بنا بر این نبود که شاه برود و ولی فقیه بیاید چه که اگر چنین بود همان شاه با تاج و تختش باشکوه تر از ولی فقیه و ظاهر به ظاهر ساده زیستش بود.

اکنون بار دیگر ملت ایران در آستانه یک فروپاشی بزرگ ایستاده است. آیا باز هم یک نظام دیگر را براندازیم یا همان را از درون وادار به اصلاح کنیم؟ آیا تجربه هشت ساله اصلاحات کافی نبود؟ پس اگر این نظام اصلاح نشدنی هست تنها راه براندازی هست؟

آقای خاتمی چندی پیش سخن از بخشش و آشتی ملی زد. در میان بهت و ناباوری مردم و کینه نسل جوان و خانواده های کشته شدگان و زندانیهای سیاسی سخنان آقای خاتمی مانند نمکی بود که بر زخم پاشیده شد.پیش از محکوم کردن بدون کینه بیاندیشیم!

با سران پیر و فرتوت نظام که با الگوهای قرن بیستمی و چه بسا هزاروچهارصد سال پیش خواستار اداره کشوری بزرگ در قرن بیست و یکم هستند چگونه می توان آشتی کرد؟ آیا سران نظام مانند محمدرضا پهلوی صدای ملت ایران را نشنیدند؟ آیا به راستی برای بهبود و تغییر اوضاع تلاشی کردند؟ آیا به راستی خواهان اصلاحات هستند و اگر هستند تا چه حد؟

آنچه که آشکار است سران نظام از امنیتی ها گرفته تا نظامیها که همگی گوش به فرمان کوتوله های بیت رهبری هستند تا خود شخص آقای خامنه ای و پسرش مجتبی و البته سردار وحید هچکدام خواهان گردن نهادن به خواست ملت ایران نیستند. که این نه تنها از ترس مجازات در پیشگاه ملت بلکه از برای داشتن دو بازوی نیرومند نفت و اسلحه است. گوی فریبنده قدرت ثروت و  مقام چنان آنها را کور و کر کرده است که نه خواهان اصلاحات هستند و نه توان آشتی ملی را دارند. آنها حتی خواهان کوتاه آمدن از بخشی از خواستهای خود نیز نیستند. بنابراین مذاکره با یک چنین حکومتی مانند شطرنج بازی کردن با یک گوریل مست است.

اما  چه باید  کرد؟ اگر انقلاب و براندازی زهری کشنده است و رژیم ولایت فقیه هم اصلاح پذیر نیست پس راه حل چیست؟

هم میهنان این روزها را یادتان باشد چرا که سی و دو سال دیگر پس از این اگر فرزندان شما از شما پرسیدند که چرا باز چنین شد یا چرا دست آورد جنبش سبز را دیکتاتوری دیگر به یغما برد .... چه پاسخی دارید که بدهید.
کشور گام به گام به سوی یک جنگ داخلی پیش می رود. سران نظام هم مانند همان دیکتاتور لیبی و چه بسا بیشتر از او دیوانه و ددمنش هستند. حتی اگر در نگاهی خوشبینانه بنگریم سران نظام هم مانند علی عبدالله صالح در یمن پس از کشتار مردم امان نامه می خواهند تا کنار بروند.
این نقطه ایست که نگرانیهای آقای خاتمی را می توان در سخنانش دید. او هم یک بختیار دیگر است که به راستی هدفش نگهداری از ولی فقیه نیست بلکه نگهداری از ملک و ملت است که گام به گام در کام انقلابی دیگر فرو می رود و در آتش کینه و انتقام می سوزد. که دست آورد کشتار چیزی به جز انقلاب و پایان انقلاب چیزی به جز دیکتاتوری نیست. شاید این بار اما این دیکتاتوری با کراوات و کت شلوار بیاید اما به یاد داشته باشید که مرگ بر دیکتاتور چه شاه باشه چه دکتر.

آری بخشش سخت است. بسیار سخت اما کاری شدنی است. اگر به تجربه سال 57 بنگریم و به انقلاب دزدیده شده که قرار بود جمهوری ایرانی باشد بیاندیشیم می بینیم که بخشیدن سخت است اما شدنی است که این هدف جنبش سبز ماست.
ما برای انقلاب و کشتار برنخواستیم بلکه برای جوانه زدن و نو شدن برخواستیم. چه باک از بخشش اگر پایانش جمهوری ایرانی باشد.
اما بترسیم از آن روزی که روز انتقام و خونریزی است و پایانش یک دیکتاتوری دیگر از نوع مجاهدین خلق و مسعود رجوی باشد که اینها نیز نسخه ای ننگین تر از ولایت فقیه هستند. 
با سپاس کاوه آهنگر

سبزیم که از نسل بهاران هستیم 
پاکیم که تبار باران هستیم
دور است ز ما تن به ذلت جستن 
ما حافظ خون سربداران هستیم 

Thursday, April 14, 2011

نقش حزب الله لبنان در کشتار فرزندان ایران زمین

این گزارش برگرفته از افشاگریهای ارتش سبز هست که می خوانید. نامها و چهره ها را برای روز انتقام در اندیشه خود بسپارید و ببینید که قاتل فرزندان ایران چه کسانی هستند. روز داوری دردناک و خونبار خواهد بود. بترسید از آن روز ای دیکتاتورها.
در پایان این نوشتار نام و مشخصات 222 تن از عوامل کشتار و سرکوب ملت ایران را ببینید و به دیگران آگاهی دهید.

قاتلین فرزندان ایران را بشناسید






وبلاگ ارتش سبز - در عکس فوق شما به ترتیب از راست به چپ «حسین منیف اشمر»، «ابوناصر» و «نواف نصار» سه عضو از حزب الله لبنان به همراه «کریم بوغانی» یک ایرانی عضو سپاه پاسداران را می بینید که با در دست داشتن بی سیم و اسلحه (که در زیر پیراهن ابوناصر مشهود می باشد) در خدمت سرکوبگران و کودتاچیان سپاه می باشند.
این عکس در پایان روز رای گیری در 22 خرداد 1388 در حمله این افراد به ستاد انتخاباتی مهندس میرحسین موسوی در قیطریه تهران گرفته شده است. (به تابلوی پشت سر این افراد که شعار «یک یا حسین، تا میرحسین» بر روی آن نوشته شده است دقت کنید)


شکارچیان سبز تصاویر هر 4 نفر از افراد در عکس بالا را در روزهای دیگر پرحادثه میهنمان ثبت کرده اند تا آیندگان بدانند چگونه وطن فروشان بی وطن، میهنمان را در اختیار بیگانگان قرار دادند تا در روز روشن با پول خودمان، گلوله و باتون بر سر و صورتمان بزنند.


«حسین منیف اشمر»، «نواف نصار»، «کریم بوغانی» و «ابوناصر» در حمله به ستاد میرحسین موسوی در قیطریه تهران همزمان با پایان رای گیری در انتخابات 22 خرداد 1388:






«حسین منیف اشمر» برادر دو شهید معروف استشهادی حزب الله لبنان علی منیف اشمر و محمد اشمر می باشد. وی از سال 1374 در ایران بسر می برد و ضمن عضویت در سپاه پاسداران از اعضای دفتر نمایندگی حزب الله لبنان در ایران می باشد.
ابوناصر» در روبروی منزل دکتر مسعود علی محمدی در قیطریه لحظاتی پس از ترور دکتر علی محمدی استاد فیزیک دانشگاه تهران، 22 دی 1388:





در بين عکسهای خبرگزاری فارس که از واقعه ترورمسعود عليمحمدی، استاد دانشگاه در قيطریه منتشر شده، عکسی از "ابوناصر" دستيار "حسين منيف اشمر" دیده می شود. این دو تن از اعضای ارشد "حزب الله لبنان" در تهران هستند که در جریان سرکوب بارها و بارها دیده شدند در حاليکه اسلحه بدست داشتند یا مشغول تيراندازی بودند. گفته می شود صحنه های این انفجار بسيار شبيه به انفجارهای جنوب لبنان است.

 کریم بوغانی» در حین فیلم برداری از تظاهرکنندگان معترض به نتایج انتخابات در 16 آذر 1388 در دانشگاه هنر تهران:

پرسش نخست:
چرا با وجود بسیج و سپاه و اطلاعات و بقول حضرات آحاد میلیونی عاشقان و جان برکفان ولایت واکنش سریع و سرکوب سازمانی را به نیروهای خارجی واگذار کرده اند؟ چه سری است که امروزه لبنانی ها محرم تر و خودی تر از نیروهای سرکوبگر داخلی شده اند؟ مسئله این است.

پرسش دوم:
به نظر شما چه ارتباطی بین خامنه ای و این چند نفر حزب الهی از لبنان، با ملت ایران و طرفداران موسوی وجود دارد؟

پیدا کردن پاسخ این دو پرسش بر عهده شما و همچنین نسلهای پرسشگر آینده این سرزمین می باشد!


اگر این اتفاقات در هر کشور دیگر می افتاد شخص نخست یا رئیس جمهور یا نخست وزیر آن کشور را به خاک سیاه می نشاندند که چرا از اعضای یک نیروی نظامی خارجی برای سرکوب ملتش استفاده کرده است. ولی خب از آنجایی که اینجا ایران اشغالی سال 1388، آزاد ترین کشور دنیا به گفته اشغالگرانش است آب از آب هم تکان نمی خورد!

عکس و مشخصات ۲۲۲ نفر از سران رژیم جهل و جنایت جمهوری اسلامی
بر روی این لینک کلیک کنید ==>   نام و مشخصات 222 نفر از عومل کشتار و سرکوب مردم

 با سپاس 
فرزند کوچک ملت ایران : کاوه آهنگر

Saturday, March 12, 2011

چهارشنبه سوری سال 89 را بهترین چهارشنبه سوری زندگی ام خواهم کرد



بهترین چهارشنبه سوری زندگی ام را چطور خواهم گذراند؟

چهارشنبه سوری در ایران باستان:

آخرین شب چهارشنبه پایان سال مردم ایران باستان بر روی بامها یا جلوی در خانه آتش می افروختند چرا که باور داشتند روان درگذشتگان به خانه های بازماندگان بازمی گردند و روشنایی آتش به آنها کمک می کند که راه خود را گم نکنند. پیرامون آتش به شادی و پایکوبی می پرداختند تا روان درگذشتگان نیز شاد شود و دوباره با شادی خانه را رها کرده به دنیای بالا بازگردند.

چهارشنبه سوری در قرن بیست و یکم و ایران آخوندی:

هزاران سال پیش که نه آخوندی بود و نه حکومت سلطانی ولی فقیه مردمان بدون هیچ ترسی با آزادی و شادی آخرین شب چهارشنبه سال که همان سه شنبه شب بود با روشنایی آتش که نماد اندیشه روشن است جشن می گرفتند امروز که در سال 1389هستیم اما برای چندهزارمین بار در تاریخ چند هزارساله ایران زمین برای برافروختن آتش و زنده نگه داشتن فرهنگ کشورمان گرد هم خواهیم آمد اما این بار برای گرامیداشت روان ندا آقاسلطان . سهراب و ترانه موسوی و هزاران کشته شده در این 32 سال. من این چهارشنبه سوری را با شادی می گذرانم و نکته های زیر را در نظر می گیرم:

1-در تاریکی شب و در کنار آتش شعار مرگ بر دیکتاتور و زندانی سیاسی آزاد باید گردد را سر می دهم.

2- از خشونت و حمله به مراکز بسیج و نیروی انتظامی پرهیز می کنم اما در صورتیکه آنها به من و همرزمانم حمله کردند با نارنجک دستی و کوکتل مولوتف پاسخ خواهم داد.

3- خیابانها را تا نیمه شب رها نمی  کنم و شعار بر ضد دیکتاتورهای  درمانده سر خواهم داد و آرامش و خواب را از چشمهایشان خواهم ربود. 

4- با رنگ سبز بر روی دیوارها شعار مینویسم ( دیکتاتور به پایان سلام کن)( زندانی سیاسی آزاد باید گردد)(مرگ بر جمهوری اسلامی...مرگ بر اصل ولایت فقیه)

5- فراموش نمی کنم که زنده ماندن و دستگیر نشدن مهم است چرا که جنبش ملت ایران به وجود من نیاز دارد.

پس از چهارشنبه سوری چه فرصتهایی داریم برای نشان دادن اعتراض به رژیم:
پنجشنبه شبها(شب جمعه) در فرهنگ ما احترام ویژه ای دارد از آنجا که باور داریم روان درگذشتگان در انتظار خیرات و دعای ما هستند و از آنجا که این پنجشنبه (شب جمعه) پس از چهارشنبه سوری آخرین پنجشنبه شب خواهد بود خانواده های زیادی برای درگذشتگان خود به گورستانها خواهند رفت مانیز برای ادای احترام به کشته شدگان جنبش سبز همراه با  خانواده های آنها بر سر مزارشان با نمادهای سبز حضور پیدا می کنیم. 
 29 اسفندماه که روز ملی شدن صنعت نفت هست برای احترام به بزرگ مرد تاریخ ایران دکتر مصدق بیکار نخواهیم نشست. شب 29 اسفندماه یعنی 28 اسفند شنبه شب ساعت 22 بر بامها شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد سر خواهیم داد.
 29 اسفندماه یکشنبه شب نیز ساعت 22 باز هم شعار شبانه را ادامه خواهیم داد. 

سه شنبه های اعتراضی نیز همچنان ادامه پیدا خواهد کرد تا به سالگرد خرداد خونین برسیم و در آن روز دنیا را بر سرکوبگرها و دیکتاتورها سیاه خواهیم کرد.
 این بود لیست مناسبتها و فرصتهایی که پس از چهارشنبه سوری داریم و می توانیم از آنها بهره بگیریم. از شعارنویسی غافل نشوید. در ایران میلیاردها دیوار وجود دارد اگر هر ایرانی یک بار روی یک دویار شعار بنویسد ایران سبز خواهد شد. 

اخبار مهم این هفته: 

بی خبری از آقایان کروبی و موسوی: پس از گذشت 18 شب از ربایش کروبی و موسوی به همراه همسرانشان همچنان خبری از آنها در دست نیست. روشن شدن چراغ منزل آقای کروبی گزارش شده اما خانواده ایشان گفته است ما هنوز تاکید می کنیم که ایشان در محلی نامعلوم به سر می برد. 

جوانترین زندانی سیاسی ایران : خانم هانیه محمدزاده دانشجوی اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی تهران که اکنون در زندانهای رژیم زندانی است و تا به امروز خبری از ایشان در دست نیست. از نوشت محمد نوری زاد نیز خبری در دست نیست.

نامه دانشجویان دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران به فرهاد رهبر رئیس دانشگاه  در اعتراض به اخراج دکتر سیف زاده از اساتید برجسته دانشگاه و جایگزینی ایشان با آقای الله کرم. 

سخنگوی وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد: آقای مشایی رئیس دفتر احمدی نژاد از سفارت سوییس (حافظ منافع آمریکا) درخواست ویزای آمریکا برای خود و هیئت همراه را کرده است و ما نمی دانیم هدف ایشان از رفتن به آمریکا چیست؟!!!! 

لیبی : جنگ خونین بین ارتش دیکتاتور لیبی معمر قذافی و جبهه آزادی بخش لیبی همچنان ادامه دارد. تا کنون فرانسه این جبهه را به عنوان دولت لیبی به رسمیت شناخته است. این جبهه کنترل نیمی از کشور را در دست دارد. سازمانهای اطلاعاتی آمریکا اعلام کردند که معمر قذافی به هیچ عنوان خواهان واگذاری قدرت نیست. از طرفی اتحادیه اروپا خواهان نشست اظطراری با اتحاد یه عرب در مورد لیبی شده است. آمریکا و دیگر کشورهای غربی خواهان اعمال منطقه پرواز ممنوع برای لیبی هستند.

در این هفته شاهد راهپیماییهای مردم در شهرهای عراق بودیم: شهرهای نجف کربلا و اربیل در شمال عراق شاهد درگیریهایی بین مردم و نیروهای پلیس بود. تظاهرکنندگان در اربیل خواهان کناره گرفتن مسعود بارزانی از حکومت خودمختار کردستان عراق شده اند. 

روز خشم در عربستان: تظاهرات روز خشم در شرق عربستان جعه به خشونت کشیده شد.

زلزله و سونامی در ژاپن: تا کنون سه کشته بر جای گذاشته است. وضعیت در اقیانوس آرام بحرانی گزارش شده و جزایر اقیانوس آرام برای موج سونامی آماده می شوند. گفتنی است که زلزله ژاپن در تایوان و فیلیپین نیز احساس شده اما خساراتی در پی نداشته است. 

با سپاس . چهارشنبه سوری را فراموش نکنید
کاوه آهنگر

Tuesday, March 1, 2011

آیا شما دل درد دارید یا ایدز گرفتید که به رژیم معترضید؟؟؟


حکایت نادرشاه افشار و ملاهای شیعه: 

روزی که نادرشاه افشار بزرگان لشگری و کشوری را برای تصمیم گیری در مورد حکومت آینده کشور در دشت مغان گرد آورده بود در میان آنها ملاها (آخوندهای شیعه) نیز بودند. نادر به مجلس وارد شد و با همگان احوالپرسی کرد تا اینکه به ملاهای به جا مانده از دربار صفوی رسید.پس رو به آنها کرده و گفت: شما چه کاره هستید؟                                                              
یکی از ملاها پاسخ داد : قربانت گردم ما دعاگوی حکومت و سلطان هستیم.                                                         
نادر پوزخندی زده گفت: از قرار معلوم دعایتان برای نجات تاج و تخت صفوی کارگر نیفتاد. در حکومت آینده با شما کاری نیست. 

این بگفت و بگذشت . سپس دستور داد آنها را از مجلس بیرون کردند و پس از آنکه بر تخت نشست تا جاییکه می توانست از قدرت آخوندهای شیعه کاست.

آیا کسانی که این روزها در خیابانهای شهرهای ایران بر ضد رژیم ولایت فقیه اعتراض می کنند و جانشان را کف دستشان گرفته در برابر ماشین سرکوب آقای خامنه ای می ایستند دل درد دارند یا مبتلا به ایدز هستند؟!!! یا برای سرگرمی این کار را می کنند؟

تاریخ مدون 5000 ساله بشری نشان داده است که هر گاه قدرت و ثروت بدون نظارت بود ایجاد فساد کرد اما هر گاه این قدرت بنا به دلایلی با پارامترهای مختلف مانند فشار قبایل متحد در قدرت و یا چیزی مانند مجلس مهستان در دوران ایران اشکانی یا مجلس سنا در امپراطوری روم (البته پیش از ژولیوس سزار) تحت نظارت و فشار قرار گرفت و از زیاده خواهی فردی که بر بالای هرم قدرت بود کاست آن قدرت ایجاد فساد نکرد. 

اما بازگردیم به قرن 21 و نظام جمهوری اسلامی که به راستی پدیده ای است ناموزون که بخشی از آن اسلامی است بخشی دیگر کاپیتالیسم . در جایی دیگر نظریات مارکس را اجرا کرده و به کمونیسم گراییده و بخشی دیگر فاشیستی. این چنین اژدهای هفت سر جای تعجب دارد که چگونه 32 سال بر مسند قدرت باقی مانده است و با این ترکیب ناموزون اگر پول بادآورده نفت و باورهای مذهبی ملت  ایران نمی بود مدتها پبش باید از بین می رفت. 
در این پست بنای آن دارم که شخص آقای خامنه ای را بار دیگر مورد ارزیابی قرار دهم. ببینیم پشت پرده تقدس که بین جناب آقای آیت الله العظمی خامنه ای نماینده امام زمان و ملت دردمند ایران کشیده شده است چه می گذرد؟ میلیاردها میلیارد دلار بودجه مملکتی بدون هیچ گونه نظارتی 22 سال است که زیر دست جناب آقای آیت الله العظمی خامنه ای نماینده امام زمان می آید و می رود و هیچ کس از ایشان نمی پرسد که این بودجه در کجا خرج شده و از کجا آمده است؟ در مورد خانواده ایشان به ویژه آقا مجتبی پسر آقای خامنه ای که گفتار فراوان است و در این پست نگنجد. آیا به راستی جناب آقای آیت الله العظمی خامنه ای نماینده امام زمان مردی ساده زیست است؟ آیا ایشان در این 22 سال حتی یک ریال هم از بودجه مملکتی را خرج خود و خانواده اش نکرده  است؟ نتیجه رهبری ایشان آشکار و روشن است. با مرگ خمینی آغاز و تا به امروز با کشتار و سرکوب جنبش آزادیخواهانه مردم ایران ادامه یافته است. به تازگی عکسی از کارت عضویت ایشان در ساواک منتشر شد. قضاوت با شما: 

بیایید بار دیگر در این نوشتار با هم ثروت شخصی جناب آقای آیت الله العظمی خامنه ای نماینده امام زمان را مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم به راستی جناب آقای آیت الله العظمی خامنه ای نماینده امام زمان چطور زندگی می کند و از کجا روزیشان می رسد؟ از کجا آورده اند؟ پیش از انقلاب ایران نیز ثروت ایشان همین قدر بود؟

آورده های  زیر در مورد سرمایه‌ والاحضرت آیت الله‌ خامنه‌ای رااز وبسایت محسن مخملباف که‌ از نوشته‌ خود ایشان هم هست و در عاشورای سال 1388 نوشته‌ کپی کرده‌ام.


ثروت آقای خامنه ای نماینده خدا بر زمین و جانشین بر حق امام زمان:

خامنه ای در سال 60 رئیس جمهور شد.
در سال 61 هدایت و سوری را مسئول فروش نفت کرد و تا سال 85 آن ها عوض نشدند.
در سال 62 محسن رفیقدوست را مسئول خرید اسلحه کرد
از سال 1370 به ارزش زمین پی برد و از طریق ستاد اجرایی فرمان امام و بنیاد مستضعفان روی زمین های ایران دست گذاشت. در وزارت نفت از سال 63 حسن خامنه ای مسئول کنترل آقایان هدایت و سوری شد.
در وزارت دفاع محمدی گلپایگانی مسئول کنترل رفیقدوست و حیدری شد.
درامور زمین هم آقای لولاچیان مسئول شد و بعد با خامنه ای فامیل شد.
از سال 76 به بچه هایش اجازه دخالت در بیزینس را داد.
از سال 84 خودش بیزینس را کنار گذاشت و از دولت مستقیم پول گرفت. همان پول هایی که در بودجه کشور گم می شود. و کروبی از احمدی نژاد در انتخابات می پرسید آن یک میلیارد چه شد؟
کل ثروت خامنه ای و خانواده اش: 36 میلیارد دلار
ثروت شخص خامنه ای :30 میلیارد دلار
ثروت خانواده:6 میلیارد دلار

آقای خامنه ای نماینده خدا بر زمین و جانشین بر حق امام زمان  چقدر پول نقد دارند:

22 میلیارد دلار از 36 میلیارد دلار به شکل پول نقد در ایران بود که در زمان انتخابات به دلیل شلوغی کشور تصمیم به ارسال بخش عمده آن به سوریه از طریق ترکیه گرفته شد.این پول در مسیر ترکیه به سوریه لو رفت و در ترکیه توقیف شد.نگرانی خامنه ای این بود که در صورت سقوط رژیم این پول ها در ایران بماند.دولت ایران در حال تلاش برای باز پس گیری این مبلغ از ترکیه است.در این که این پول در ترکیه توقیف شده هیچکس شکی ندارد سوال این است که چرا این پول با هواپیما مستقیم به سوریه نپریده است. شاید بیم آن بوده است که هواپیما و محموله اش شناسایی و سرنگون شود.
بقیه پول نقد: سه و نیم میلیارد دلار است که یک ونیم میلیارد دلار به صورت الماس و یک میلیارد دلارهم به صورت طلاست و حدود یک میلیارد به صورت اسکناس دلار است.
حساب بانکی:به غیر از آن 22 میلیارد دلار نقد، ده میلیارد از 36 میلیارد در حساب های بانکی است به شرح زیر:
یک میلیارد در روسیه. یک میلیارد در سوریه.  یک میلیارد در چین. یک میلیارد در ونزوئلا. دو میلیارد در آفریقای جنوبی. دو میلیارد در لندن. دو میلیارد سایر کشورها.
و به غیر از 22 میلیارد نقد و 10 میلیارد در حساب های بانکی ،بقیه اموال به صورت ملک و سهام به مبلغ :4 میلیارددلار به شرح زیر:
2 میلیارد سهام در بازارهای دنیا. 1 میلیارد در آفریقای جنوبی
500 میلیون در سوریه. 500 میلیون در ونزوئلا.

ایشان علاقه بسیار زیادی به اسب سواری دارند:
اسب ها:
تعداد اسب ها حدود 100 عدد است که ارزش کل آن 40 میلیون دلار برآورد شده و گرانترین آن ها 7 میلیون دلار قیمت دارد و نام آن ذوالجنان است.اسب مجتبی سهند نام دارد.برای اسب ها دو اصطبل موجود است،یکی در باغ ملک آباد مشهد به مساحت 10 هزار متر که دارای 70 اسب است و یکی در لواسانات به مساحت 3 هزار متر که دارای 30 اسب است

 همگان آگاهند که آخوند موجودی است که به انگشترهای قیمتی علاقه دارد:
انگشتر:
در کلکسیون انگشتری های خامنه ای حدود 300 انگشتری خاص جمع آوری شده که 3 تای آن ها از آستان قدس به او تحفه داده شده است.گرانترین انگشتری 500 هزار دلار قیمت گذاری شده و قدیمی ترین عقیق دنیا را دارد.این کلکسیون ها در بیت رهبری نگهداری می شود

احتمالا ایشان اندیشدند که با عصا خیلی خوشتیپ تر دیده می شوند:
کلکسیون عصا:
در کلکسیون عصای خامنه ای تا چند سال پیش 170 عصای آنتیک وجود داشت که یک میلیون ودویست هزار دلار قیمت گذاری شده بود.گرانترین عصا 200 هزار دلار قیمت دارد که متعلق به 170 سال پیش است و جواهر نشان است.

سرمایه‌ برادران خامنه‌ای.
جمعآ سرمایه‌ حسن خامنه‌ای 500 میلیون دولاراست
محمد خامنه‌ای 100 میلیون دولار.

30 میلیارد ثروت خامنه ای از کجا آمده است؟
12 میلیارد دلار از پورسانت فروش نفت آمده
2 میلیارد دلار از بیزینس زمین آمده
6 میلیارد دلار از بیزینس سلاح آمده
10 میلیارد دلار احمدی نژاد ظرف این 4 سال پرداخته

کاخ های خامنه ای:

 این کاخ ها عبارتند از:
1.کاخ های لواسانات که مربوط به شخص خامنه ای، مجتبی، و محمدی گلپایگانی است.
2.کاخ جمشیدیه: کاخ سابق اردشیر زاهدی (که محل کوهنوردی خامنه ای است)
3.کاخ فیش قولا در شمال ایران
4.کاخ های باغ ملک آباد مشهد با 300 هزار متر باغ اطراف
5.کاخ نیاوران
6.کاخ های سد لتیان ( که قبلا کاخ شاه بوده است)
ثروت مجتبی: 3 میلیارد دلار
2 میلیارد در لندن و سوریه و آفریقا                                  
700 میلیون دلار ملک در سوریه ، ونزوئلا و لندن                  
300 میلیون دلار نقد (الماس و طلا و دلار)                          

افشاگریهای ویکی لیکس در مورد مجتبی پسر آقای خامنه ایو خود آقای  خامنه ای نماینده خدا بر زمین و جانشین بر حق امام زمان

خامنه ای مرفین مصرف می کند و آنچنان قدرت ندارد- مجتبی پسر خامنه ای یک احمق بتمام است 

بنا بر گزارش سری از باکو: خامنه ای مرفین مصرف می کند و آن قدرت را که گمان می رود، ندارد:
* گزارش از باکو به تاریخ ۱۰ فوریه ۲۰۱۰، حاکی است که در طول ۱۰ روز پیش از آن روز، مأمور امریکائی که مأموریتش تهیه گزارش در باره ایران است، با ۱۰ تن ایرانی که با آنها در تماس است، دیدار کرده و از آنها در باره تظاهرات روز ۲۲ بهمن سال روز انقلاب و پیش بینی او از تظاهرات مخالفان رژیم پرسیده است. ایرانیان طرف تماس، بانکدار و تاجران ثروتمند و روزنامه نگار و صاحب منصب و نیز دانشجو و... بوده اند. آنها تظاهرات بزرگ در تهران و تظاهرات اعتراض آمیز مهم در تبریز و مشهد و اصفهان و برخی شهرهای کوچک تر را پیش بینی کردند...
    یکچند از آنها می گفتند: وب سایتهای موسوی و کروبی هنوز منابع مهم اطلاع رسانی و مشوق به جنبش هستند. اما دیگر برای مخالفان مصمم، تنها مرجع نیستند. دیگر نه موسوی و نه کروبی می توانند این جنبش را فرو نشانند...
* کسی که با خانواده خامنه ای دوستی دارد می گوید: آنچنان که شما فکر می کنید، خامنه ای قدرتمند نیست. خامنه ای گرفتار بیماری و کز کردگی است. او تریاک نمی کشد اما مرتب مرفین تزریق می کند. او تنها نیمه وقت می تواند کار کند و یکسره متکی است به مشاورانش. مجتبی پسر خامنه ای یک احمق بتمام است. آسان اسباب دست می شود و بعد از مرگ خامنه ای، آینده ای ندارد.
     او تأکید می کرد که مخالف جمهوری اسلامی نیست. و هشدار می داد: آن گروه از سپاه پاسداران که تقلب در انتخابات را سازمان داد، دارد کنترل دولت را به دست می آورد. این گروه «هم برای ما خطرناک است و هم برای شما». او مرتب این گروه را جنایت پرست توصیف می کرد. چراکه فرمانبر تعصب و جهل و منافع افراد خویش هستند. این گروه همچنان قصد دارد انقلاب صادر کند. بنا بر قول این منبع، هم احمدی نژاد و هم  آیت الله مصباح یزدی اعضای این گروه هستند و نه «رهبران» آن و هیچیک از اعضای آن حاضر نیستند دست از قدرت بردارند.بلکه در کار کنترل کامل دولت و اقتصاد کشور هستند.
* تظاهرات ۲۲بهمن در این موقعیت انجام می گیرد و ائتلافی در درون رژیم آن را ترتیب می دهد با هدف جدا کردن خامنه ای از احمدی نژاد و بیرون آوردن قدرت از دست ضد دموکراسی ها.(تذکر: منابع ایرانی دیگر شک داشتند که آنها که در جنبش اعتراضی هستند بقای خامنه ای را در مقام خود بپذیرند). خامنه ای ناگزیر است همان کند که کروبی می گوید. بخواهد یا نخواهد با احمدی نژاد می برد.

بخوانید در مورد چهره نورانی آقای  خامنه ای نماینده خدا بر زمین و جانشین بر حق امام زمان


۱۳۸۹/۱۰/۱۸


نور‌پردازی و ریش نقره‌ای

مردمی که از سر فلاکت یا زیاده‌خواهی به بار عام ولایت فقیه می‌آیند و آورده می‌شوند باید با بازیگری پیچیده در زرورق تقدس روبه‌رو شوند. از همین جهت از بیشترین نور در حسینیه امام خمینی برای القای احساس نورانی بودن «آقا» استفاده می‌شود. در اتومبیلی که خامنه‌ای را در شهر قم حرکت می‌داد نیز سقف خودرو از داخل با ورقه‌های منعکس‌کننده نور پوشانده شده و نورافکنی در قسمت جلو در داخل تعبیه شده بود تا با انعکاس نور، ولی فقیه به نظر خلائق نورانی بیاید (موضوع نور‌پردازی با توجیه نیاز عکاسان به نور داخلی در رسانه‌های نزدیک به حکومت تایید شده است).

همچنین ریش‌های «آقا» بلافاصله پس از رسیدن به مقام رهبری با بی‌رنگ کننده و رنگ نقره‌ای سفید می‌شوند تا وانمود شود که ریش «آقا» در خدمت به اسلام سفید شده و وی در قالب تصور مردم از «پیر» دانا و عارف جای گیرد.

امامزاده‌سازی

حکومت دینی برای ایجاد خلل در فضای ذهنی سکولار در دانشگاه‌ها به دفن بازمانده‌های اجساد دوران جنگ در محیط‌های دانشگاهی اقدام کرده است تا قبور آن‌ها را به «امامزاده»‌هایی نو در این فضا‌ها تبدیل کند و این مکان‌های «مقدس‌شونده» به محلی برای دخیل بستن و نیز گردهمایی‌های سیاسی- مذهبی بسیجیان تبدیل شوند.

تولیت این آستان‌های قدس نیز طبعا به دست بسیج و نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها خواهد بود و از این طریق این نهاد‌ها می‌توانند بودجه‌هایی را دریافت کنند یا مراسمی را برگزار نمایند. مقامات جمهوری اسلامی به خوبی به این نکته واقف‌اند که امامزاده‌های ایران که حدود هشت هزار در هشت هزار روستا و شهر کشور هستند همه نمی‌توانند فرزندان ائمه بوده باشند و اگر در دوره‌ای این امکنه به تدریج قدسیت یافته‌اند حکومت نیز می‌تواند مکان‌های تازه‌ای را با تمسک به جنگ و شهادت قدسیت ببخشد.

روحانی/غیرروحانی

روحانیت با نامیدن خود به روحانی از ابتدا میان خود و غیرخود فاصله منزلتی و به تبع آن فاصله طبقاتی ایجاد می‌کند. با همین فاصله‌اندازی است که مردم باید در برابر آن‌ها از حقوق خود بگذرند (مثلا خانم‌ها حجاب داشته باشند یا آن‌ها را در صدر بنشانند یا احترام کنند) و آن‌ها نباید در برابر مردم از حقوق خود بگذرند یا حداقل حقوق آن‌ها را رعایت کنند. هویت اجتماعی روحانیت بر ساخته مجموعه‌ای از این تبعیض‌های ناشی از فاصله‌اندازی است. این فاصله‌ها وقتی با سیاست آمیخته شد به نظام جمهوری اسلامی که تبعیض و امتیاز در آن نهادینه شده می‌انجامد.

هویت‌سازی

«
سید» بودن یا انتساب خانوادگی به خاندان پیامبر برای دارندگان این انتساب در یک جامعه مبتنی بر روابط خویشاوندی و قبیلگی منزلت‌آور بوده است. در بازاری که دولت دینی برای منزلت مذهبی ایجاد کرده طبعا «سید» بودن کالایی قابل توجه است. از این جهت نه تنها در دوره‌هایی از تاریخ ایران «سیادت» خرید و فروش می‌شده، در حکومت دینی «سید» بودن با تقلب و جعل به دست می‌آمده است. بهترین نمونه‌های این امر ادعای سیادت احمدی‌نژاد توسط برخی از هواداران دولت و گذاشتن قید سیادت پیش از نام جهرمی، وزیر کار دولت، بوده است.

بنا به گفته مصطفی تاجزاده، معاون سیاسی وزیر کشور در دولت خاتمی، «حکم ‏استانداری وی در فارس به نام «علینقی جهرمی» صادر شد، اما امروز او به نام «دکتر سید محمد جهرمی» سمت وزارت کار را ‏اشغال کرده است. [وی] باید توضیح دهد در چه سالی و چگونه «سید» شده است؟» (موج سوم، ۱ آبان ۱۳۸۷)

صنعت مقدس‌سازی با تلاش چند قرنه روحانیت و نهادهای دینی آن چنان با فرهنگ مردم ایران درآمیخته است که جدا کردن آن‌ها نیازمند جراحی‌های تحلیلی عمیق است. سال‌ها طول خواهد کشید تا تک‌تک مردم ایران این نکته را با گوشت و پوست و خون خود دریابند که تبعیض و امتیازات موجود در بخش‌هایی ناشی از مقدس‌سازی‌هاست