تغییر بزرگ در یک کشور از تغییر یک نفر آغازمی شود.
(چیزی را که نداریم نمی توانیم به جامعه هدیه کنیم)
هم میهنان می اندیشم که اکنون ما با این پرسش مهم روبه رو هستیم. آیا به راستی مردم ایران خواهان تغییر هستند؟
تغییر هنگامی رخ خواهد داد که جامعه خواهان آن باشد و برای رسیدن به آن سر دهد. با اینکه مقایسه کشور سوریه و ایران کار خردمندانه ای نیست چه هر کدام تاریخ فرهنگ و شرایط خودشان را دارند اما چه خوب است که ما مردم ایران لختی در مورد پایداری و ایستادگی هشت ماهه ملت سوریه بیاندیشیم و از خود بپرسیم تغییر را به چه قیمتی خواهانیم؟!
تغییر بزرگ در یک کشور از تغییر فرد فرد ما آغاز خواهد شد. اگر هر کدام از ما تنها کمی تغییر کنیم جامعه تغییر بزرگی خواهد کرد. بیش از سی و دو سال از انقلاب در ایران می گذرد و بیش از دو سال از جنبش سبز و حدود یکسال هم از حبس خانگی دو تن از رهبران مخالف...در این مدت بارها و بارها شکست جنبش های آزادیخواهانه را یا بر گردن نسل پیش از خود انداختیم یا به گردن اصلاح طلبان یا به گردن سرویسهای جاسوسی غرب و شرق! آیا وقت آن نرسیده است که به درون خودمان بنگریم. هر کدام از ما آگاهانه یا ناآگاهانه پایه های دیکتاتوری را دوام می بخشیم. در سوی دیگر هر کدام از ما با تغییر نگرش خود و تغییر درون خود می توانیم پایه های دیکتاتوری را سست و به لرزه درآوریم و این میسر نمی شود مگر با تغییر خودمان و تحمل آنهایی که مانند ما نمی اندیشند. سالهای سال است که در پی تغییر هستیم اما چگونه می توانیم چیزی را که نداریم از دیگران بخواهیم. چگونه در پی انجام تغییر بزرگ در جامعه هستیم حال آنکه خودمان تغییر نکردیم.
هزار و چهارصد سال پیش ماجرایی شبیه به هاله سحابی برای فاطمه دختر پیامبر اسلام رخ داد. در شگفتم از چشمهایی که بر فاطمه می گریند و چشم بر روی هاله سحابی بسته اند! در شگفتم از گوشهایی که هل من ناصر ینصرنی حسین را می شنوند و ندای مظلومیت زندانیان سیاسی و خانواده هایشان را نمی شنوند! چگونه ندای مظلومیت زنده های قرن بیست و یکم را نمی شنویم اما بر کشته شدگان چهارده قرن پیش می گرییم؟ اگر قرار بر این بود که از کشته شدن فاطمه یا حسین در کربلا درس بگیریم چه بسا که حال و روزمان به از این بود که اکنون هست.
************************************
چندی پیش ماجرای محمد نصرتی و شیث رضایی که در پخش زنده حرکات ناشایستی را انجام داده بودند سر و صدای زیادی بین مردم ایران ایجاد کرد. آیا آنقدر که این موضوع برای ما اهمیت داشت اختلاس سه هزار میلیاردی هم اهمیت داشت؟ آیا آنقدر که ماجرای نصرتی و شیث را پیگیری کردیم موضوع کشته شدن هدی صابر در زندان را هم پی گرفتیم؟ چقدر برایمان تجاوز به پسرها و دخترهای ایران زمین در زندانهای مخوف رژیم مهم بود؟ اعتصاب غذای زندانیان سیاسی چقدر برای ما اهمیت دارد؟ تغییر در کشور و جامعه چقدر برای ما ارزش دارد؟
در پایان یادآوری می کنم که تغییر در نوع حکومت تنها با به خیابان رفتن و کشته شدن نیست چه بسا که تغییر با آگاهی دادن به مردم آسان تر انجام می شود. آشکار است که هنوز بخشی از جامعه نه خواهان تغییر است و نه توان آن را دارد. چه خوب است که تغییر را از تغییر خود و خوانواده مان و سپس آگاهی دادن به جامعه آغاز کنیم. تغییر و آگاه شدن شمشیر دو لبه ای است در برابر دیکتاتوری به ویژه یک دیکتاتوری مذهبی. جهان آفرینش هر ثانیه در حال تغییر است چرا ما تغییر نکنیم! چرا !؟
دوستان چیزی را که نداریم نمی توانیم به جامعه هدیه بدهیم!
آگاه دانا و پیروز باشید
فرزند ملت ایران
کاوه
پانزدهم دی ما 1390
تغییر در حکومتهای دیکتاتوری نیازمند همبستگی اپوزیسیونها دارد و تا زمانی که چنین همتی در میان نباشد کار به جائی پیش نخواهد رفت...سپاس از آگاهی بخشی شما
ReplyDelete